شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

من و تو انسان را رعایت کرده‌ایم


آنگاه که خوش‌تراش‌ترین تن‌ها را به سکه سیمی
توان خرید،
مرا
-
دریغا دریغ-
هنگامی که به کیمیای عشق
احساس نیاز
می‌افتد
همه آن دم است
همه آن دم است.
قلبم را در مجری کهنه‌ئی
پنهان می‌کنم
در اتاقی که دریچه‌ئیش
نیست.
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می‌شوم
و به جای همه نومیدان
می‌گریم.
آه
من
حرام شده‌ام!
با این همه-أی قلب در به در!-
از یاد مبر
که ما
-
من و تو-
عشق را رعایت کرده‌ایم،
از یاد مبر
که ما
-
من و تو-
انسان را
رعایت کرده‌ایم،
خود اگر شاهکار خدا بود
یا نبود.

 

"احمد شاملو"

سه سرود برای آفتاب / چلچلی

من آن مفهوم مجرد را جسته‌ام.

پای در پای آفتابی بی‌مصرف
که پیمانه می‌کنم
با پیمانه روزهای خویش که به چوبین کاسه جذامیان ماننده است،
من آن مفهوم مجرد را جسته‌ام
من آن مفهوم مجرد را می‌جویم.
پیمانه‌ها به چهل رسید و از آن برگذشت.
افسانه‌های سر گردانیت
-
ای قلب در به در!-
به پایان خویش نزدیک می‌شود.


بی هوده مرگ
به تهدید
چشم می دراند:
ما به حقیقت ساعت‌ها
شهادت نداده‌ایم
جز به گونه‌ی این رنج‌ها
که از عشق‌های رنگین آدمیان
به نصیب برده‌ایم
چونان خاطره‌ئی هر یک
در میان نهاده
از نیش خنجری
با درختی.
با این همه از یاد مبر
که ما
-
من وتو-
انسان را
رعایت کرده‌أیم
(خود اگر
شاهکار خدا بود
یا نبود(،
و عشق را
رعایت کرده‌ایم.


در باران و به شب
به زیر دو گوش ما
در فاصله‌ئی کوتاه از بسترهای عفاف ما
روسبیان
به اعلام حضور خویش
آهنگ‌های قدیمی را
باسوت
می‌زنند.
)
در برابر کدامین حادثه
آیا
انسان را
دیده‌أی 
با عرق شرم
بر جبینش؟(


آنگاه که خوش‌تراش‌ترین تن‌ها را به سکه سیمی
توان خرید،
مرا
-
دریغا دریغ-
هنگامی که به کیمیای عشق
احساس نیاز
می‌افتد
همه آن دم است
همه آن دم است.
قلبم را در مجری کهنه‌ئی
پنهان می‌کنم
در اتاقی که دریچه‌ئیش
نیست.
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می‌شوم
و به جای همه نومیدان
می‌گریم.
آه
من
حرام شده‌ام!
با این همه-أی قلب در به در!-
از یاد مبر
که ما
-
من و تو-
عشق را رعایت کرده‌ایم،
از یاد مبر
که ما
-
من و تو-
انسان را
رعایت کرده‌ایم،
خود اگر شاهکار خدا بود
یا نبود.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.