شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

عشق تو روز من است

گفتارت فرش ایرانی‌ست

و چشمانت گنجشککان دمشقی

که می‌پرند از دیواری به دیواری

و دلم در سفر است چون کبوتری بر فراز آب‌های دستانت

 و خستگی در می‌کند در سایه‌ی دیوارها

و من دوستت دارم

می‌ترسم اما که با تو باشم

می‌ترسم که با تو یکی شوم

می‌ترسم که در تو مسخ شوم

تجربه یادم داده که از عشق زنان دوری کنم

و از موج‌های دریا

اما با عشقت نمی‌جنگم… که عشق تو روز من است

با خورشید روز نمی‌جنگم

با عشقت نمی‌جنگم

هر روز که بخواهد می‌آید و هر وقت بخواهد می‌رود

و نشان می‌دهد که گفت‌وگو کی باشد و چگونه باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.