شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

چه کنم که توان از من می گریزد

 چه کنم که توان از من می گریزد

وقتی که نام کوچک او را

در حضور من به زبان می آورند

 

از کنار هیزمی خاکستر شده

از گذرگاهی جنگلی می گذرم

 بادی نرم و نابهنگام می وزد

سبکسرانه با بویی از پاییز

 

و قلب من از آن

خبرهایی از دوردست ها می شنود، خبرهای بد

او زنده است و نفس میکشد

اما غمی به دل ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.