من خواب تو را می دیدم
من خواب تو
را می دیدم و
رویایت را به
گردن می آویختم
تو با من می
خوابیدی و
رویا می
ربودی از سینه ام
ما هر دو
شاعر شدیم
من از دردِ
رویاهای ربوده به خود می پیچیدم و
مردم می
گفتند:
عجب شعرهایی!...
تو الهام می
گرفتی از هر انحنا و
به مردم می
گفتی:
ببینید چه
شعرهایی