می
خواستم چشم های تو را ببوسم
تو
نبودی، باران بود
رو
به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم:
تو
ندیدیش؟!
و
چیزی، صدایی
صدایی
شبیه صدای آدمی آمد
گفت:
نامش را بگو تا جست و جو کنیم
نفهمیدم
چه شد که باز
یک
هو و بی هوا، هوای تو کردم
دیدم
دارد ترانه ای به یادم می آید
گفتم:
شوخی کردم به خدا
می
خواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط
خیس گریه شود
ورنه
کدام چشم
کدام
بوسه
کدام
گفت و گو؟!
من
هرگز هیچ میلی
به
پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام !
"سید علی صالحی"