سه شعر از خانم روشنک آرامش:
1)
تو را می شود جور عجیبی دوست داشت
آنقدر که در حافظه ی هیچ انسانی نگنجد
تو را می شود
آنقدر عمیق دوست داشت
که سنگی برای پیمودنش
هزار سال راه طی کند!
2)
زیبایی می تواند بی رحم باشد
درست شبیه چال ظریف گونه ی چپ تو
وقتی عمیق می خندی!
3)
دلتنگم شو
به دیدنم بیا...
معلوم نیست این روز های عاشقی
تا کجا به تقویم وفادارند!
که ضربان قلبم
بر پوست تنت نقش ببندد
تا آیندگان
از سنگواره ی سینه ی تو بدانند که
زنی تو را
بی وقفه عاشق بوده است!
"روشنک آرامش"