تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم...
"فروغ فرخزاد"
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان
گنگ و خاموش
تو در خوابی
و من مست هوس ها
تن مهتاب را
گیرم در آغوش...
"فروغ فرخزاد "
که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستی ام خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها،ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان شب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو، صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن
که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن
که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی
و آ فتاب می شود...
"فروغ فرخزاد"
گل سرخ
گل سرخ
گل سرخ
او مرا برد
به باغ گل سرخ
و به گیسو
های مضطربم در تاریکی گل سرخی زد
و سرانجام
روی برگ گل
سرخی با من خوابید
ای کبوترهای
مفلوج
ای درختان بی
تجربه یائسه ، ای پنجرههای کور
زیر قلبم و
در اعماق کمرگاهم ، اکنون
گل سرخی دارد
می روید
گل سرخ... سرخ
مثل یک پرچم
در رستاخیز
آه .. من
آبستن هستم
آبستن...
آبستن.
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
"فروغ فرخزاد"