آن دم
که دریا و آسمان
گم میشود
پرواز خواهم آموخت
پیش از آن که چشمان تو
دوباره باز شود
2)
از غروبی که سایه ام را
کاشته ام
هیچ شکوفه ای
طعم بوسه خورشید را
نچشیده است.
3)
زمستان آمده است
خسته ام
میخوابم
بهار که آمد
پیله ام را میشکافم
تا با پرهای
خیس
دوباره
عاشقت شوم.
مرا ببخش
که پنداشتم
شادی پرواز پرستوها
از شوق حضور توست
آنها بهار را
با تو اشتباه میگیرند
آخر کوچکاند
کوچکم.
زندگی قرص نانی است
روی آب حوض خانهی خاطرات
سهم ماهی های سرخ
که همیشه عاشقند
باور کن
2)
انتظار بارانی را میکشم
که پلک بر هم
بگذارم
باریده است !
بانو !
به تماشای
باران ستارهها
بی چتر
بیا.
3)
پیچک نگاهم
دزدانه تا پشت پنجرهی
اتاق تو بالا آمده
به کجا خیره شدهای!
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود
شب پرهها
برای رسیدن به ماه بانویشان
شب را گم کردهاند
در میان این همه ماهِ فریب
که درختانِ مرده
گل دادهاند
پرهایشان را گم کردهاند
بانو!
شب پره ها گم شدهاند
گم شدهام.
2)
نگاهم در آینه فرو می ریزد
جزیره ای به زیر آب می رود
در ساحل ِ آینه دستانی کور مال
عطر ِ تو را می جویند
و پرندگان
بودن ِ جزیره را فراموش می کنند.
3)
بوی رفتن می دهی
در را باز می گذارم
وقتی برو
که گنجشک ها و ستاره ها
خوابند...