تا بیاموزم
که آرام و بی صدا
به سوی تو
بیایم
و رازهایم را
به تو بیاموزم
بی هیچ هراسی...
من از سلاله
ی عربی هستم
متجدد و نو
آیین
ماهران را از
برنشستن بر طوفان
هراسی نیست
ماهران را از
تندر گفتارها
باکی نیست
و از صاعقه
های بهتان ها...
می خواهم با
نبضت دوستی کنم
و ایقاع
درونی ام را با تو بر ملا سازم...
می خواهم با
باد دوستی کنم
تا مرا
مشتاقانه با خود ببرد...
می خواهم با
برگ
دوستی کنم
تا مرا به
حال خود بگذارد
می خواهم با
عشق تو دوستی کنم
تا پیش از
شهوت
بیاموزم محبت
را
و بخشیدن را
و نه آموخته کردن را...
می
خواهم با مورچگان دوستی کنم
تا بیاموزم
که آرام و بی صدا
به سوی تو
بیایم
و رازهایم را
به تو بیاموزم
بی هیچ هراسی...
من از سلاله
ی عربی هستم
متجدد و نو
آیین
ماهران را از
برنشستن بر طوفان
هراسی نیست
ماهران را از
تندر گفتارها
باکی نیست
و از صاعقه
های بهتان ها...
می خواهم با
نبضت دوستی کنم
و ایقاع
درونی ام را با تو بر ملا سازم...
می خواهم با
باد دوستی کنم
تا مرا
مشتاقانه با خود ببرد...
می خواهم با
برگ دوستی کنم
تا مرا به
حال خود بگذارد
می خواهم با
عشق تو دوستی کنم
تا پیش از
شهوت
بیاموزم محبت
را
و بخشیدن را
و نه آموخته کردن را...
پس آیا خرسند
خواهی بود
که با هم در
مدرسه فروتنی
دروس خصوصی
بیاموزیم
بعد از آنی
که
در صف شفقت
رسوب کردیم...
با موفقیت از
پژوهشگاه بد خوبی
فارغ التحصیل
شدیم؟
آیا اندوه در
دل من
به آرزویش
نرسیده است؟
او تا به کی
خم شده و
در ژرفاهایم با خاموشی مفرط من
رگیر است؟
تا به کی
بازجویی میکند از حنجره ام
که با دشنه
نخوت بریده شده است
در آرامش آن
شب های اشتیاق پنهان
به سوی تو؟
تا به کی عشق
ما
چونان نوشته
ی کبود بر فراز دریا باشد؟
این سرنوشت
من است:
در خوابم راه
خواهم رفت
از قاره ها
خواهم گذشت
تا چگونه
مردن را بیاموزم.