سنگپشتی بودم، که خزیدن در لاکِ خود را خوب میداند، و در هنرِ پنهانشدن، بدعتگر است. آنگاه که تو را بدرود گفتم، پرستویی شده بودم، که بالهایش تو را همواره به یادش میآورد...