چقدر سرد است
وقتی که نیستی و می خواهمت ....
آغوش تو را می خواهم
چقدر سرد است
وقتی که نیستی و می خواهمت ....
آغوش تو را می خواهم
خستهتر از آنم
که لیوانی چای
آرامم کند
آغوش گرم ترا میخواهم
در جنگلی ناشناس
وقتی که آسمان
از لابهلای شاخهها
سرک میکشد
...
خوبم...خوبم...
درست مثل
مزرعه ای که
محصولش را
ملخ ها
خورده اند
دیگر نگران
داس ها نیستم!