شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

خواستن همیشه توانستن نیست ، پل صراط

خواستن همیشه توانستن نیست 

خواستن همیشه توانستن نیست

من تو را می خواستم

توانستم؟

لب داشتم، بوسه خواستم

توانستم؟

دست داشتم، آغوش

توانستم؟

گاهی خواستن توان ندارد

زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن

نمی رسد که نمی رسد

او هم که گفته کوه را به دوش می کشد

اگری داشت محال

پاسخی که هرگز نشنیده بود

او به نه باخته بود،

که چنین به ادعا حرف می زد.

 

من ساده می گویم

اگر چشم هایت مرا

می پسندید

کارهای عجیب می کرد

دیوانگی های عجیب و غریب

چیز زیادی نمی خواستم

فقط سری که شب ها روی سینه ات بخواب رود

روزها زود بلند می شدم

و آنقدر دوستت می داشتم

که نفهمیم

چگونه پای هم پیر شدیم.

 

من تو را برای پایان خستگی هایم

نمی خواستم

فقط می خواستم

جای آه!

دهانم گرم اسمت باشد

عزیزم هایی که قبض برق خانه را

پرداخت نمی کنند اما

کاری با چشم های تو می کنند

که اتاق شب هم نور داشته باشد!

 

من خواستم دوستم داشته باشی

باشی

همین

من همین کار ساده را از تو

خواستم

توانستی؟

توانستم؟

 

"رسول ادهمی"



پل صراط 

سر پل صراط

یقه ات را می گیرم

نترس

می خواهم آخرین لحظه هم

ببوسمت.

 

"رسول ادهمی"

تکرار

تکرار 

تو راست می گفتی

تکرار، بلای جان هر آغوشی ست

آن روز ها

ما فقط برای هم حجم بودیم

و تمام دوستت دارم ها

حرف بودند

بگذریم...

خواستم بگویم

اولین شب تنهایی

زیاد سخت نبود

دارم بدون تو صبحانه می خورم.

خنده های تو

خنده های تو 

خنده های تو

دل ضربه های فراموش شده ی من است

مجبور نیستی بخندی

مجبور نیستی دلم را

هر بار از جا بکنی

ببین!

خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن...

من از این گردباد می ترسم

بی زحمت نخند!

لبخند هم نزن!

اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟

خنده های تو بذر شعر است

تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی...

نمی خوانی...

نمی دانی...

لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟

هر چه آتش است

از گور همین شعرهاست!

من نمی خواهم از نو شاعر شوم!

بی زحمت نخند!

 

"مهدیه لطیفی"


شعر بی‌چاره!

شعر بی‌چاره! 

لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.

و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!

 

دل تنگ آدم ها

دل تنگ آدم ها 

برای ماهی
با سه ثانیه حافظه
تُنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند
که دل ِ تنگ آدم ها را
با یک عمر حافظه
توی تُنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم!

 

"مهدیه لطیفی"