پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،
پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:
راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت: تو اشتباه میکنی!
زیرا کسی نمیتواند چنین لذتی را ببرد،
مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!
جانم از آتشفشان ها گذر می کند
با خویشتن در
جنگم
از خود عبور
می کنم
تو آن سوی من
ایستاده ای
و لبخند می
زنی
و لبخند تو
آن قدر بها دارد
که به خاطرش
از آتش بگذرم
من طلا خواهم
شد
می دانم .
"جبران خلیل جبران"
من اندوه دلم را با شادی مردم هرگز عوض نمی کنم.
و نمی خواهم اشکهایی که غم ها را از چشم هایم سرازیر می کنند به خنده درآیند.
آرزومندم زندگی به شکل
اشکی و لبخندی باقی بماند.
اشکی که قلبم را تطهیر می کند و اسرار پنهان
زندگی را به من می فهماند.