زنگ در تمامی دفاتر قبول آگهی را
به منظور ارسال پیام تبریکی
بفشارم
و سفارش کنم
با فونت درشت
به هموطنان عزیز تبریک بگویند:
که من
گم شده ام
بی ردی از راهی
که به دست های تو می رسید
عاشق که می شوی
لالایی خواندن هم یاد بگیر
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد...!
زنگ در تمامی دفاتر قبول آگهی را
به منظور ارسال پیام تبریکی
بفشارم
و سفارش کنم
با فونت درشت
به هموطنان عزیز تبریک بگویند:
که من
گم شده ام
بی ردی از راهی
که به دست های تو می رسید
من شانه های تو را می خواهم
و خیابان های خواب هایم را.
سرد یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم.
گرم یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعدها...
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم.
آب یعنی تو
که بر سرم می ریزی... پاک؛
از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی!
به جای هر بارانی!
خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی که
ما مال هم نیستیم...!
خلاصه...
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه؛
همه شان تویی!
به تنهایی!
تنهایی یعنی تو
که نمی دانی
بی من
چقدر تنهایی..!