شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

آینه ، خیابان

آینه 

تو آینه را می زنی می‌شکنی

من دلگیر می‌شوم ...

تو در همین خرده آینه ها تکرار می‌شوی!

من می‌خندم

می‌گویم :

"تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام می‌دهی ! "

می‌خندی ....

من عاشق خندیدنت می‌شوم

من اشتباه نمی‌کنم که آینه را دست تو می‌سپارم

یا دل به تو می‌بندم ....

 

خیابان 
خیابان
شعر بلندی‌ست...
وقتی من با قدم‌های تو قدم می‌زنم!

آرزویت که می کنم

آرزویت که می کنم 

آرزویت که می‌کنم

لحظه ی آمدنت انگار

دوباره پرستو ها نیامده کوچ می‌کنند

و من چنین نامنتظر

تو را و بهار را

از نو آرزو می‌کنم

تو ببین چه می‌کنی

که من پر از فلوت و دریا شده ام !


گوش هایت را کمی نزدیک تر بیاور

به خاطر مردم است که می گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیاور!

دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت...

 

"لیلا کردبچه"

دستان تو

و دستان تو

بداهه ای گرم و به‌هنگام بود

که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمی‌گنجید

 

آمدی با سخاوت دستانت

و از کنار ناخن‌هایم، برگ‌های تازه جوانه زد

بر چند شاخگی موهایم

گنجشک‌های جوان لانه ساختند

و آوازهای تازه آموختم

 

به آینه گفتم فرصت کم است

وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است

دستی به موهایم بکش

هرطور شده باید این فصل

زیبا بمانم.

 

"لیلا کردبچه

دوست داشتن تو

صبح است

صبح خیلی زود

و بیدار شده ام

تا دوست داشتنت را

زودتر از روزهای قبل

شروع کنم.