قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی
تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها
عشق
ترا به گرمی
یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها
عشق
مرا به وسعت
اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به
امکان یک پرنده شدن.
"سهراب سپهری / گزیدهای
از شعر: مسافر"
دم غروب ، میان حضور خسته اشیا
در آب های
جهان قایقی است
و من -مسافر
قایق- هزار ها سال است
سرود زنده
دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه
های فصول می خوانم
و پیش می
رانم
عاشق
و فکر کن که
چه تنهاست
اگر ماهی
کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک
غمناکی !
و غم تبسم
پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره
محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال
گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط
نور روی شانه آنهاست
نه ، وصل
ممکن نیست ،
همیشه فاصله
ای هست
اگر چه منحنی
آب بالش خوبی است
برای خواب دل
آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله
ای هست
دچار باید
بود
و گرنه زمزمه
حیات میان دو حرف
حرام خواهد
شد
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی
تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها
عشق
ترا به گرمی
یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها
عشق
مرا به وسعت
اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به
امکان یک پرنده شدن.
"سهراب سپهری / گزیدهای
از شعر: مسافر"
دلم گرفته ،
دلم عجیب
گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق
خوشبو، که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت
حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز
مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم
موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد
شد.
گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.
این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن.
این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر.
بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین.
بالی نیست، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته آوازی هست.
پژواکی : رویایی پر زد رفت. شلپویی: رازی بود، در زد و رفت.
اندیشه : کاهی بود، در آخور ما کردند. تنهایی: آبشخور ما کردند.
این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم.
نه تو می پایی، و نه من، دیده تر بگشا. مرگ آمد، در بگشا.
از: سهراب سپهری