شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

لکنت

هربار به تو فکر می کنم

یکی از دکمه هایم شل می شود

انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می افتد

و چیزی به نبضم اضافه می شود

که در شعرهایم نمی گنجد

 

کافیست ترا به نام بخوانم

تا ببینی لکنت عاشقانه ترینِ لهجه هاست

و چگونه لرزش لب های من

دنیا را به حاشیه می برد

 

دوستت دارم

با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند

و تمام هجاهای غمگینی

که به خاطر تو شعر می شود

 

دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی است در من

که نه سقط می شود

نه به دنیا می آید

آفتاب گردان

پشت دستان تو پرندگان بسیار مرده اند
با بهترین آوازهایشان
برای تو
...
گوشواره های تو
مروارید های سیاه ملیله دوزی شده اند
پیشکش ِ بی رویا زندگی کردگان ِ ساکن دوزخ
به رویایی ترین گوش ها.


تو را پلک بر هم زدنی کافی‌ست
تا تمام آفتاب گردان ها
تا مسافران خسته ی در خواب بر برکه
چون برگ های سرخ با باد
دور و دورتر شوند
...

تمام آفتاب گردان ها
به تو
تنها
به تو
لبخند می زنند.

جزیره

جزیره 

نگاهم

در آینه فرو می ریزد

جزیره ای

به زیر آب می رود

در ساحل آینه،

دستانی کورمال

عطر تو را می جویند

و پرندگان

بودن جزیره را

فراموش می کنند.

 

"کیکاووس یاکیده

من و تو ...

من و تو ... 

فرقی نمی کند باران ببارد یا نه

فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد
به خانه می رسم یا نه
مهم نیست!
من کلاهی ندارم که از سر بردارم
یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم
من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...

"کیکاووس یاکیده"

پرنده زخمی

می گویند

پرنده ای زخمی

که هر عصر

از افق می گذرد

نشان تو را می داند

هر عصر

در تو گم می شوم

او می گذرد

افق خونین می شود

و من

تو را

و او را

نمی بینم.

 

"کیکاووس یاکیده"