شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد


 

وقتی باد پرده های اتاق را به اهتزاز در می آورد

و مرا...

عشق زمستانی ات را به یاد می آورم

آن هنگام ، به باران پناه می برم تا به سرزمین دیگری ببارد

به برف، تا شهرهای دیگری را سفیدپوش کند

و به خدا، تا زمستان را از تقویمش پاک کند

چون نمی دانم بی تو ، چگونه زمستان را تاب آورم

اقتباسی‌ از چشم‌های تو!


 

مشکلِ اصلیِ من با نقد و نقادی این است:

هرگاه شعری را با رنگِ سیاه نوشته‌ام

گفته‌اند:

اقتباسی‌ست از چشم‌های تو!

حلقه‌های زلفِ تو


 

بیش از این نمی‌توانم

در حلقه‌های زلفِ تو گم شوم

سال‌هاست که روزنامه‌ها

مرا مفقود خوانده‌اند

و تا اطلاعِ ثانوی

مفقود خواهم ماند

در تاریخ من ... چه می گذرد؟


 

در تاریخ من ...

و تاریخ تو ، ای بانوی من ، چه می گذرد؟

که هر گاه بوسه هایم را بر گیسوان تو پراکندم

گیسو

بلندتر شد...!

 

در شگفت ازین احساس در هر بامدادم

که هر چه می بینم بدل به شعر می شود...

و هر چه لمس می کنم بدل به شعر می شود ...

و اشیای من و اشیای تو- هرچند خرد و ناچیز-

بدل به شعر می شود ...

در حالت عشق ، قهوه جوش نیز بدل به شعر می شود 

و دفترهای شعری که خوش می داشتیم

 ...

اینها صفحاتی است از تاریخ ، ای بانوی من

که هرگز تکرار نخواهد شد

هیچ تکرار نخواهد شد ...

 

این روزها بر من چه می گذرد ای بانوی من ؟

که هر چه میخوانم سبز می شود ...

که هر چه می نویسم سبز می شود ...

آنگاه که معشوقه‌ام شدی

پیش از آنکه معشوقه‌ام شوی


هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان

هر کدام

تقویم‌هایی داشتند

برای حسابِ روزها و شبان

 

و آنگاه که معشوقه‌ام شدی

مردمان

زمان را چنین می‌خوانند:

هزاره‌ی پیش از چشم‌های تو

یا

هزاره‌ی بعد از آن.