راه دوری برای رفتن ندارم
جای نزدیکی برای ماندن
و بلاتکلیفی پاهایم راه به هرجا میبرند،
تنهاییام
چمدانم را برمی دارد و دنبالم می آید
همین است که کفش
کشفِ پیش پا افتاده ای می شود
چمدان
گوش سنگینی که ازاین حرف ها پُر است
و قطاری که دور می شود
شاید
شاید به سرزمین دیگری برسد
همین است
که خیابان وطنم می شود
و هرکه سراغم می آید
- به من دست نزنید آقا!
آوارگی واگیر دارد
یکی بیاید
سیگاری میان لب هایم روشن کند
از خانه که بیرون می آمدم انگشتانم را جا گذاشتم
گذاشتم مشق های دخترم را بنویسند
وقتی از مدرسه برمیگردد
و سراغِ لانه ی خالیِ پشت پنجره می رود
یکی بیاید
پیش پایم را ببیند
از خانه که بیرون می آمدم چشم هایم را جا گذاشتم
گذاشتم در انتظار پرستوی کوچکی باشند
که امسال هم از کوچ جا خواهد ماند
یکی بیاید
بگوید اگر غیر از اینجا جای دیگری نیست،
قطاری که دور می شود
چرا دور می شود؟
جهنم زیر پایت است
از امروز که هر لحظه هزار بار
سینه هایت را میان تنت گم می کنی
و شیرت در تمام قوطی های جهان خشک می شود
بغض می کنی
و دود اجاق های کور دنیا به چشمت می رود
روی شکمت دست می کشی
و ترک های حاملگی جای پنجه های ببری عقیم اند
که هرشب دشت های گرسنه را به خانه می آورد
و ناخن های پس از معاشقه اش را سیر می لیسید
از امروز
هیچ فردایی را با روز دیگری اشتباه نمی گیری
و تمام زندگی ات را
در امروزی جهنمی و طولانی فکر می کنی
به بهشتی که در چشم هایت آب می رود
آب می رود
آب می رود
آب می رود
آب می رود .
"لیلا کردبچه"
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران های بی هنگام را می برد
گفتی می آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم!
"لیلا کردبچه"
از مجموعه: "صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر" / انتشارات دفتر شعر جوان
--------------------------------------------------
جاده ها جایی
اگر برای رفتن داشتند
تکان دادن
دست
دو معنای
کاملاً متفاوت نداشت
غربت
با پوشیدن
کفش هایت آغاز نمی شد
و دستی که
پشت سرت آب می ریخت
جاده ها را
به زمین کوک نمی زد
مثل لباس سالهای دبستانم
مثل سالهای مأموریتهای طولانیِ پدر
که نمیفهمیدم
وقتی میگویند کسی دورَست
...
یعنی چقدر دورَست
"لیلا کردبچه"