شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

شب شعر

ادبیات - شعر شعر نو - دیوان اشعار شاعران

نامه های احمد شاملو به آیدا - 2

آیدا؛
بگذار بی مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم:

که من در عشق، بیش از هر چیز دیگر، بیش از لذت ها،

آتش و شور و حرارت آن را می خواهم ...!

بیش از هر چیز، شوق و شورش را می پسندم؛

و بیش از هر چیز، بی تابی ها و بی قراری هایش را طالبم ...
سکوت تو، شعر را در روح من می خشکاند !
شعر، زندگی من است.

حرف های تو مایه های اصلی این زندگی است ...

و مایه های اصلی این زندگی می باید باشد
"مثل خون در رگ‌های من... "

مرا تو بی سببی نیستی

‌مرا

تو

بی سببی

نیستی.

به راستی

صلتِ کدام قصیده ای

ای غزل؟

ستاره باران ِ‌کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه ی تاریک؟

کلام از نگاه تو شکل می بندد

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!

پس ِ پشت ِ‌مردمکان ات

فریاد کدام زندانی ست

که آزادی را

به لبان برآماسیده

گل سرخی پرتاب می کند؟

ورنه

این ستاره بازی

حاشا

چیزی بدهکار آفتاب نیست.

نگاه از صدای تو ایمن می شود

چه مومنانه نام مرا آواز می‌کنی!

و دل ات

کبوتر ِ آشتی ست،

در خون تپیده

به بام ِ ‌تلخ.

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می‌کنی!

عاشقانه

آن‌که می‌گوید دوستت می دارم
خُنیاگر غمگینی‌ست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
آن‌که می‌گوید دوستت می دارم
دل اندُهگین شبی ست
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره‌ی گریان
در تمنای من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود.

دلتنگی


کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشت
تا به جانش می‌خواندی:
نام کوچکی
تا به مهر آوازش می‌دادی،
همچون مرگ
که نام کوچکِ زندگی‌ست.
...

ترانه‌ی کوچک

تو کجایی؟
در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان
تو کجایی؟
-من در دوردست‌ترین جای جهان ایستاده‌ام:
کنارِ تو.
-تو کجایی؟
در گستره‌ی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
-من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:
بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید
برای تو.