-
تنها چیزی که خدا خلق کرد
دوشنبه 21 تیر 1395 17:24
تنها چیزی که خدا خلق کرد خنده های تو تنها چیزی ست که خدا با دست هایش خلق کرد ! زمین و کهکشان و کوه ها دایناسورها و دریاها و تمام مردم خود به خود پیدا شدند !
-
باید تو را زندگی کرد
دوشنبه 21 تیر 1395 17:24
باید تو را زندگی کرد به این در و آن در می زنم یکی از این درها رو به آغوش تو باز شود شاید و سرانگشتانم تنت را نت به نت بنوازند باید هیزم بر آتش ِ نابودی ام نینداز من آب از سرم گذشته است ! در به در ات می شوم گور به گور اما نمی شوم برای مُردن فرصت زیاد است باید تو را زندگی کرد.
-
خستگی همیشه به کوه کندن نیست
دوشنبه 21 تیر 1395 17:23
خستگی همیشه به کوه کندن نیست به قطاری که تو را می برد گفتم برگردد؟ گفتم نرود؟ گفتم...؟ چیزی نگفتم به قطاری که تو را می برد، گلایه ای نیست خودت سوار شدی ! حالا هم شب از نیمه گذشته است تا ایستگاه بعدی چند سال راه است برف بر بیابان یکدست است و هم کوپه هایت چیزی از تو نمی فهمند ! خستگی همیشه به کوه کندن نیست خستگی گاهی...
-
فرار!
دوشنبه 21 تیر 1395 17:23
فرار! برای فرار از دوست داشتن ِ کسی به تا دیر وقت کار و ... کار و کار پناه می برند آدم ها گاهی ... تکلیف من چیست؟ که فرار از من فرار می کند وقتی "تو را دوست داشتن" شغل من است !
-
زن ها نمی روند، دست می کشند...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:22
زن ها نمی روند، دست می کشند... «زن ها نمی روند تنها از هر آنچه که هست دست می کشند!» سه سطر شروع این شعر را من نگفته ام گاه اما مات می مانم از اینکه چطور مردانی هم هستند که اینهمه زنانه می فهمند ! مثلا همین ایلهان برک * و تو چه بی اندازه فقط مردی ! آنقدر مرد که نمی بینی چقدر "زنانه مرد بودن" می خواهد ترکیبی...
-
بوی بوسه و باروت
دوشنبه 21 تیر 1395 17:21
بوی بوسه و باروت باید تمام این جنگ را یک نفس بدوم اینجا تمام تانک ها شبیه تو اند تمام خاکریز ها مسلسل ها هواپیما ها ... باید فرار کنم می ترسم درنگ کنم اسیر شوم ! وقتی با هر شلیکِ دشمن دلت بریزد وقتی برای کشیدن هر ماشه دستت بلرزد برای جنگیدن دیر است ! باید "دوست داشتنت" را بغل بگیرم و تمام این جنگ را یک نفس...
-
من خواب تو را می دیدم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:20
من خواب تو را می دیدم من خواب تو را می دیدم و رویایت را به گردن می آویختم تو با من می خوابیدی و رویا می ربودی از سینه ام ما هر دو شاعر شدیم من از دردِ رویاهای ربوده به خود می پیچیدم و مردم می گفتند : عجب شعرهایی !... تو الهام می گرفتی از هر انحنا و به مردم می گفتی : ببینید چه شعرهایی
-
بوی بوسه و باروت
دوشنبه 21 تیر 1395 17:20
باید تمام این جنگ را یک نفس بدوم اینجا تمام تانک ها شبیه تو اند تمام خاکریز ها مسلسل ها هواپیما ها ... باید فرار کنم می ترسم درنگ کنم اسیر شوم ! وقتی با هر شلیکِ دشمن دلت بریزد وقتی برای کشیدن هر ماشه دستت بلرزد برای جنگیدن دیر است ! باید "دوست داشتنت" را بغل بگیرم و تمام این جنگ را یک نفس بدوم !... حتما...
-
فرانسوی عاشقم باش
دوشنبه 21 تیر 1395 17:19
فرانسوی عاشقم باش عشق ایرانی نرسیدن است نبودن است سر به بیابان زدن و نی زدن است یار را شمع محفل دیگران دیدن و سر بر شانه ی ساقی سوختن است فرانسوی ایتالیایی حتی شده هندی ... سیاه سفید عاشقم باش !
-
لبخندِ گرم ِکج ات
دوشنبه 21 تیر 1395 17:18
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو گیرم با دست هایی به پهلو باز که معلوم نیست برای حفظ تعادل است یا برای بغل کردن تو تمام طناب را راه بروم و نیفتم از دهان تو ! گیرم گرم بنوشی ام گرم بپوشی ام گرم ببوسی ام گرم تر ... یا گیرم این لبخندِ گرم ِکج ات بحث انگیزترین تابلوی نقاشیِ قرن بعد شود با...
-
عاشق که می شوی
دوشنبه 21 تیر 1395 17:18
عاشق که می شوی عاشق که می شوی لالایی خواندن هم یاد بگیر شب های باقیمانده ی عمرت به این سادگی ها صبح نخواهند شد...!
-
گم شده ام ، شانه های تو
دوشنبه 21 تیر 1395 17:17
هوس کرده ام زنگ در تمامی دفاتر قبول آگهی را به منظور ارسال پیام تبریکی بفشارم و سفارش کنم با فونت درشت به هموطنان عزیز تبریک بگویند : که من گم شده ام بی ردی از راهی که به دست های تو می رسید شانه های تو من شانه های تو را می خواهم و خیابان های خواب هایم را.
-
تنهایی...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:16
تنهایی... سرد یعنی تو که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم به وقت هایی که کسی را دوست داری که من نیستم. گرم یعنی تو که هر نگاهت داغ می شود بر دلم برای بعدها... به وقت هایی که کسی را دوست داری که منم. آب یعنی تو که بر سرم می ریزی... پاک؛ از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند به جای هر غسلی! به جای هر بارانی!...
-
برای دوست داشتنت دلت را لازم دارم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:15
بند ِ دل ِ من به لبخندهای تو بند است برای دوست داشتنت اما لبخندهایت را نه دلت را لازم دارم ! از شعبده باز هم کاری ساخته نیست گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو گیرم با دستهایی به پهلو باز که معلوم نیست برای حفظ تعادل است یا برای بغل کردن تو تمام طناب را راه بروم و نیفتم یا گیرم این لبخند لعنتی ات سوژه ی معروف ترین نقاش...
-
آهای رهگذر بیخبر
دوشنبه 21 تیر 1395 17:15
آهای رهگذر بیخبر آهای رهگذر بیخبر از همهجا این خیابان برای تو نیست برای من هم نیست پس حاشیه نرو صاف به سمت دوربین من بیا و تمام راه را به کفشهایی فکر کن که همین راه را چقدر با هم میآمدند و چقدر به هم میآمدند !
-
بلند که می شوی، از روی خیالِ تنم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:14
بلند که می شوی از روی خیالِ تنم دلم می گیرد دلم که می گیرد بلند می شوم روی دستِ تو و پیش از آنکه دوباره بر خیالِ تنم بخوابی تمام این شهر را در همین چند متر خانه جا می گذارم بیرونِ این خانه این سنگ هایی که به پایم می گیرند و رفتن را درد آور تر می کند همان هایی اند که سرت به آن ها خواهد خورد.
-
هیچ می دانستی...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:14
هیچ می دانستی... این بار که از زیر داربست انگور و ماه برمی گردی دستمالی بیاور هیچ می دانستی مهربانی ام دارد خاک می خورد؟ یا هیچ می دانستی دوستت که دارم زیباتری؟ "مهدیه لطیفی "
-
سکوت که می کنی
دوشنبه 21 تیر 1395 17:13
سکوت که می کنی سکوت که می کنی وزن جهان را تنها به دوش می کشم! و کم که می آورم زمین آنقدر کند می چرخد که تو توی تقویم می ماسی و من آونگ می مانم بین حقیقتِ تو و افسانه ای که از تو در سرم دارم! سکوت که می کنی شب پشتِ پلک های سکوت حتم می کند که تو هم تنهایی!
-
قدم که میزنی...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:13
قدم که میزنی... قدم که میزنی شعر از سر و کول شهر بالا میرود شهر را چه به شعر؟ قالیچهها را هم بیخیال خطوط دستهای مرا قدم بزن...
-
باور کن هیچ کجای دنیا...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:12
باور کن هیچ کجای دنیا بوسه برای اتفاق افتادن نیست همان طور که تو برای رفتن نبودی به خدا راست می گویم وقتی دست هایت مال من نیست خط عمر کف دستم روز به روز کوتاه تر می شود
-
آغوش تو...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:11
آغوش تو... آغوش تو مترادف امنیت است آغوش تو ترسهای مرا میبلعد لغت نامهها دروغ میگفتند آغوش تو یعنی پایان سردردها یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها آغوش تو یعنی "من" خوبم! بلند نشوی بروی یکوقت! بغلم کن من از بازگشتِ بی هوای ترسها میترسم.
-
تنهایی...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:10
تنهایی... تنهایی ذره ذره خودی نشان میدهد وقتی تو آن قدر کم پیدایی که سنگینی روزگارم را مورچهها به کول میکشند و من تماشایشان میکنم.
-
تو آمده بودی که بروی
دوشنبه 21 تیر 1395 17:10
دست از چرا و چاره و چمچاره می شویم و زل می زنم به جهل رابطه بیخودی متاسف نباش تو آمده بودی که بروی اصلا! تو چه می دانی چه ترسی ست ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟ تو چه می دانی چه ها که نمی کند این ترس؟ بیخودی لبخند نزن.
-
تو را که می بینم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:09
تقصیر خودم نیست تو را که می بینم هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود تو را که می بینم همه ی واژه ها نا گفته می مانند تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم! همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست سنگینی حرم حضور تو را پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم چیزی برای گفتن ندارم
-
خیال بوسه...
دوشنبه 21 تیر 1395 17:09
خیال بوسه ای که اینجا جا گذاشتی اش ، بر لبانم سنگینی می کند ... به خاک می افتم در مقابلت فکر می کنی چیز دیگری هم برای باختن دارم هنوز ؟
-
آینه ، خیابان
دوشنبه 21 تیر 1395 17:08
آینه تو آینه را می زنی میشکنی من دلگیر میشوم ... تو در همین خرده آینه ها تکرار میشوی! من میخندم میگویم : "تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام میدهی ! " میخندی .... من عاشق خندیدنت میشوم من اشتباه نمیکنم که آینه را دست تو میسپارم یا دل به تو میبندم .... خیابان خیابان شعر بلندیست... وقتی...
-
آرزویت که می کنم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:06
آرزویت که می کنم آرزویت که میکنم لحظه ی آمدنت انگار دوباره پرستو ها نیامده کوچ میکنند و من چنین نامنتظر تو را و بهار را از نو آرزو میکنم تو ببین چه میکنی که من پر از فلوت و دریا شده ام !
-
گوش هایت را کمی نزدیک تر بیاور
دوشنبه 21 تیر 1395 13:02
به خاطر مردم است که می گویم گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیاور! دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که این همه دور است این همه دوست داشت... "لیلا کردبچه"
-
دستان تو
دوشنبه 21 تیر 1395 13:02
و دستان تو بداهه ای گرم و بههنگام بود که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمیگنجید آمدی با سخاوت دستانت و از کنار ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد بر چند شاخگی موهایم گنجشکهای جوان لانه ساختند و آوازهای تازه آموختم به آینه گفتم فرصت کم است وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است دستی به موهایم بکش هرطور شده باید این فصل...
-
دوست داشتن تو
دوشنبه 21 تیر 1395 13:01
صبح است صبح خیلی زود و بیدار شده ام تا دوست داشتنت را زودتر از روزهای قبل شروع کنم.