-
باران
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:49
باران وای، باران؛ باران، شیشه پنجره را باران شست . از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ . می پرد مرغ نگاهم تا دور، وای، باران، باران، پر مرغان نگاهم را شست . خواب رویای فراموشیهاست ! خواب را دریابم، که در آن دولت خواموشیهاست . من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می...
-
دلم از مهر تو آکنده هنوز
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:49
دلم از مهر تو آکنده هنوز اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت پوسیدن نیست غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است گفته بودند که "از دل برود یار چو از دیده برفت" سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز دفتر عمر مرا دست ایام ورقها زده است زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم...
-
زان لحظه که دیده بررخت وا کردم ،مرا باز گردان
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:47
زان لحظه که دیده بررخت واکردم زان لحظه که دیده بررخت واکردم دل دادم و شعر عشق انشاء کردم نی، نی غلطم، کجا سرودم شعری تو شعر سرودی و من امضاء کردم "حمید مصدق" مرا باز گردان کسی با سکوتش، مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد کسی با نگاهش، مرا تا درندشت دریای خون برد مرا باز گردان مرا ای به پایان رسانیده - آغاز...
-
من صبورم اما ...
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:46
من صبورم اما ... من صبورم اما به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم من صبورم اما چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب و چراغی که تو را...
-
آینه
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:45
آینه کاش آن آینه ئی بودم من که به هر صبح تو را می دیدم می کشیدم همه اندام تو را در آغوش سرو اندام تو با آن همه پیچ آن همه تاب آنگه از باغ تنت می چیدم گل صد بوسه ی ناب. "حمید مصدق"
-
تشویش
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:44
تشویش وقتی از قتل قناری گفتی دل پر ریخته ام وحشت کرد وقتی آواز درختان تبر خورده ی باغ در فضا می پیچید از تو می پرسیدم : «به کجا باید رفت؟» غمم از وحشت پوسیدن نیست غمم از غربت تنهایی هاست برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به وارستن از ورطه هستی می داد. یک نفر دارد فریاد زنان می گوید: «در قفس طوطی مرد و زبان سرخش سر...
-
بی تو می رفتم
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:44
بی تو می رفتم ... بی تو می رفتم، می رفتم، تنها، تنها... و صبوری مرا کوه تحسین می کرد...
-
دلم برای کسی تنگ است
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:43
دلم برای کسی تنگ است دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها می داد و دستهای سپیدش را به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم...
-
ای مهربانتر از من
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:41
ای مهربانتر از من ای مهربانتر از من با من در دستهای تو آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟ کز من دریغ کردی تنها تویی مثل پرنده های بهاری در آفتاب مثل زلال قطره باران صبحدم مثل نسیم سرد سحر مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من در کوچه باغهای محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است افسوس آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من...
-
وعده دیدار
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:41
وعده دیدار آه ، ای عشق تو در جان و تن من جاری دلم آن سوی زمان با تو آیا دارد ــ وعده ی دیداری ؟ ــ چه شنیدم ؟ تو چه گفتی ؟ ــ آری ؟!
-
خواب...
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:40
خواب... خواب رویای فراموشی هاست ! خواب را دریابم ، که در آن دولت ِ خاموشی هاست با تو در خواب مرا لذت ِ ناب ِ هم آغوشی هاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من می گوید : « گر چه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است» "حمید مصدق"
-
وقتی که نیستی ،خوبم... ، آغوش تو را می خواهم
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:37
وقتی که نیستی چقدر سرد است وقتی که نیستی و می خواهمت .... آغوش تو را می خواهم خستهتر از آنم که لیوانی چای آرامم کند آغوش گرم ترا میخواهم در جنگلی ناشناس وقتی که آسمان از لابهلای شاخهها سرک میکشد ... خوبم... خوبم ... درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم!
-
خالی از من
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:34
خالی از من اگر فقط چشم هایت آبی بود آواز دریا در رودخانه ی چشم هایم شنیدنی بود، اگر و فقط اگر اتاقم درخت اناری داشت به فصل چیدن جای دست هایت بر دیوارها پنجره می رویید ... کلمه اگر بودم لابد در دست های تو شعر می شدم حتی اگر چشم هایم آبی نبود. "لیلا رنجبران"
-
رویا
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:33
رویا تو می توانی از عکس پس بگیری لبخندم را می توانی الفبا را بتکانی شعر بسرایی ترانه بخوانی و برای تمام زخم های دهان بسته ساز دهنی بزنی تو می توانی از پله ها بالا بروی گل های آفتابگردان را تماشا کنی، برای پرنده ها نان خشک بریزی اما نمی توانی رویای زنی که با درخت آواز خوانده، با پرنده ریشه زده، و در دریا غرق شده را پس...
-
پیراهن قرمز
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:33
پیراهن قرمز تمام شعرهای جهان، لب های قرمز زنان را سروده اند ... راستش را بخواهی امروز، پیراهن قرمز یقه هفتی خریده ام کارناوال جنگ براه خواهد افتاد ! و من، می یابم ات . "لیلا رنجبران"
-
بهانه ، وقتی درباره تو حرف می زنم
سهشنبه 22 تیر 1395 17:33
وقتی درباره تو حرف می زنم وقتی درباره تو حرف می زنم صورتم را دوست دارم. "رسول ادهمی" بهانه چیزی را بهانه کن برگرد وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی بیا طاقچه را به هم بریز و همین طور جلوی چشم من این سو و آن سو برو به روی خودت نیاور که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی، بمانی به...
-
خواستن همیشه توانستن نیست ، پل صراط
سهشنبه 22 تیر 1395 17:32
خواستن همیشه توانستن نیست خواستن همیشه توانستن نیست من تو را می خواستم توانستم؟ لب داشتم، بوسه خواستم توانستم؟ دست داشتم، آغوش توانستم؟ گاهی خواستن توان ندارد زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن نمی رسد که نمی رسد او هم که گفته کوه را به دوش می کشد اگری داشت محال پاسخی که هرگز نشنیده بود او به نه باخته بود، که چنین به ادعا...
-
تکرار
سهشنبه 22 تیر 1395 17:31
تکرار تو راست می گفتی تکرار، بلای جان هر آغوشی ست آن روز ها ما فقط برای هم حجم بودیم و تمام دوستت دارم ها حرف بودند بگذریم... خواستم بگویم اولین شب تنهایی زیاد سخت نبود دارم بدون تو صبحانه می خورم.
-
خنده های تو
سهشنبه 22 تیر 1395 17:28
خنده های تو خنده های تو دل ضربه های فراموش شده ی من است مجبور نیستی بخندی مجبور نیستی دلم را هر بار از جا بکنی ببین! خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن... من از این گردباد می ترسم بی زحمت نخند! لبخند هم نزن! اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟ خنده های تو بذر شعر است تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی...
-
شعر بیچاره!
سهشنبه 22 تیر 1395 17:28
شعر بیچاره! لبخند نمی زنی و پنجره بی چاره می میرد و شعر بی چاره و با کتِ پاره دور می شود ... لبخند می زنی و جان، جانانه نیست . و عشق آی عشق چه بی چاره جان نمی گیرد !
-
دل تنگ آدم ها
سهشنبه 22 تیر 1395 17:27
دل تنگ آدم ها برای ماهی با سه ثانیه حافظه تُنگ و دریا یکی ست ! دست من و شما درد نکند که دل ِ تنگ آدم ها را با یک عمر حافظه توی تُنگ می اندازیم و برای ماهی ها دل می سوزانیم ! "مهدیه لطیفی"
-
همین که تو هستی
سهشنبه 22 تیر 1395 17:26
همین که تو هستی به خدا گفته ام زحمت نکشد نه نیازی به زلزله هست نه نیازی به سونامی همین که تو هستی همین که تو می خندی بلاهای بزرگی اند که جهانم را با خاک یکی کرده اند...
-
بی واسطه
سهشنبه 22 تیر 1395 17:26
بی واسطه کیفِ پستچی جای "سلام های من به تو" نیست ! این حرف ها این بوسه ها این باده ها بی واسطه گیرا ترند ...! مهدیه لطیفی
-
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ
دوشنبه 21 تیر 1395 17:30
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ، ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ... ﻋﺎﺩﺕ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺳﺖ ﭼﺴﺒﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻣﺸﺎﻥ!
-
باید می گذاشتی عاشقت بمانم
دوشنبه 21 تیر 1395 17:29
باید می گذاشتی عاشقت بمانم باید می گذاشتی عاشقت بمانم عشق چیزی نیست که هر دقیقه هر روز، اتفاق بیفتد اگر افتاد باید دو دستی چسبیدش باید می گذاشتی دو دستی بچسبم به قایق هایی که نجاتمان می دادند به رویاهایم به عشق زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...
-
دیوانگی
دوشنبه 21 تیر 1395 17:29
دیوانگی بد نیست برای یک بار هم که شده دیوانه تر از من باش و بگذار چنان گم شوم در تو چنان گم شوی در من که یکی دیده شویم از بالا و خدا خیال کند یکی از ما دو نفر را گم کرده است بگذار تعجب کند از حواس پرتی اش و باورش شود زیادی پیر شده و جهان را به ما بسپارد ما جهان را به آغاز زمین می بریم و پلنگ ها آهوها را نمی درند و نفت...
-
فدای سرم!
دوشنبه 21 تیر 1395 17:28
فدای سرم! دوره ای ست که همه حتی در نهایت حیرت تو دوست داشتن را با خط کش هاشان سانت می زنند تا مبادا یک جایی یک چیزی کم باشد فدای سرم که تا نهایت پستی قد کشیدی و کارت به جایی کشید که خط کش به دست مقایسه ام می کنی با این و آن همان دو سه تا باران همان یک بوسه همین که شاعر شده ام حالا عمری را کفایت می کند.
-
... یعنی تو
دوشنبه 21 تیر 1395 17:27
سرد یعنی تو که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم به وقت هایی که کسی را دوست داری که من نیستم گرم یعنی تو که هر نگاهت داغ می شود بر دلم برای بعد ها به وقت هایی که کسی را دوست داری که منم آب یعنی تو که بر سرم می ریزی پاک از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند به جای هر غسلی به جای هر بارانی خاک یعنی خاک بر سر...
-
زندگی از پنجره های بسته رد نمی شود ، سنگها
دوشنبه 21 تیر 1395 17:26
زندگی از پنجره های بسته رد نمی شود گیرم همه جای جهان جهنم ! گیرم دست های زمین بی بذر و بی خنده گیرم چنته ی زمان بی عشق و بی "هر چه تو می گویی" اصلا ! کافی بود کمی فقط کمی پنجره را باز کنی ...! زندگی از پنجره های بسته رد نمی شود ! "مهدیه لطیفی" سنگها بیرون این خانه ، این سنگهایی که به پایم می...
-
گم شده ای
دوشنبه 21 تیر 1395 17:25
گم شده ای گم شده ای راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه که پیدا شوی شاید... نگرانی ام از نیمه شب است و سرما و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند ! پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن بگذار پا نخورده بماند این برف و به راه های بهتری فکر کن مثلا همین جا توی آغوش من هم* می شود گم شوی راس هر ساعتی که دلت خواست که پیدا شوی...