-
چون عشق را در دفترم نوشتم
جمعه 25 تیر 1395 22:09
چون عشق را در دفترم نوشتم دیگر نتوانستم آن را پاک کنم، نشد . سه نکته را در قالب سه درس آموختم : درس اول : بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن و به صلابه نکش که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد . .. درس دوم : چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی. پس اسیریات مبارک ... درس سوم : چون که اسیر شدی و...
-
با چشم هایت حرف دارم
جمعه 25 تیر 1395 22:08
با چشم هایت حرف دارم می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم از بهار، از بغض های نبودنت، از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند باور نمی کنی!؟ تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند، به راستی ... عشق بزرگترین آرامش جهان است .
-
از گوشهی چشم نگاهی کن
جمعه 25 تیر 1395 22:08
ریرا ...! همگان به جستجوی خانه میگردند، من کوچهی خلوتی را میخواهم بی انتها برای رفتن بی واژه برای سرودن ... و یادهای سالی غریب که از درخت گفتن هزار بوسهی پاسخ میطلبید ! بگذریم ... ریرا ! از گوشهی چشم نگاهی کن : دو قناریِ خسته بر سیمِ تلگراف دوردستِ بیرویایِ مرا مینگرند، درست مثل منند تبعید ترانهای ناخوانا...
-
باران بی سوال
جمعه 25 تیر 1395 22:07
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل خوب است... مثل همین باران بیسوال که هی میبارد .... که هی اتفاقا آرام و شمرده شمرده میبارد....
-
من شاعرم هنوز ، می خواستم چشم های تو را ببوسم ، چقدر باید ببوسمت
جمعه 25 تیر 1395 22:07
من شاعرم هنوز یک ذره برگرد پشت سرت را نگاه کن وقتی که تخیلِ صندلی از جای تو خالی نیست معنیِ سادهاش این است که من شاعرم هنوز! می خواستم چشم های تو را ببوسم می خواستم چشم های تو را ببوسم تو نبودی، باران بود رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم: ـ تو ندیدیش...؟ ! و چیزی، صدایی ... صدایی شبیه صدای آدمی آمد، گفت: نامش...
-
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
جمعه 25 تیر 1395 22:05
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم تو باید تازهگیها از اینجا گذشته باشی . گفتوگویِ مخفی ماه وُ پردهپوشیِ آب هم همین را میگویند . دیگر نیازی به دعای دریا نیست گلدانها را آب دادهام ظرفها را شستهام خانه را رُفت و رو کردهام دنیا خیلی خوب است، بیا ! علامتِ خانهبودنِ من همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است، تا تو نیایی...
-
آرام باش، حوصله کن
جمعه 25 تیر 1395 22:04
آرام باش، حوصله کن، آب های زودگذر، هیچ فصلی را نخواهند دید از ریگ های ته جویبار شنیده ام مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفت و گوی باران بازداشته اند . من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد ... حالا آرام باش همه چیز درست خواهد شد ...
-
همیشه منتظر خبری خوش...
جمعه 25 تیر 1395 22:04
همیشه منتظر خبری خوش، خواب های ترا مرور میکنم گاه در بستر خویش، پهلو به پهلوی گریه که میغلتم، با من از رفتن، از احتمال از نیامدن، از او، از ستاره و سوسو سخن میگوئی. شانه به شانهی من با من از دقیقهی زادن، از هوا، از هوش، از هی بخندِ هفتسالگی سخن میگوئی. خدایا چقدر مهربانی کنار دستمان پَرپَر میزد و آینه نبود تا...
-
هر کجای جهان که باشی
جمعه 25 تیر 1395 22:03
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من بازخواهی گشت تو مرا ربوده٬ مرا کشته مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای هم از این روست که هر شب تا سپیده دم بیدارم عشق همین است در سرزمین من من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم!
-
راز هزار آینه
جمعه 25 تیر 1395 22:03
اینجا همهی آبهای روان مشتاق سپیدهدم دریایند ما تشنهایم! ساعت شما چند است!؟ باشد، که زندگی زندگیست. امروز در دست من و دوش در دست تو و فردا ... مالِ دیگریست، تنها به یاد آر که رویاها نمیمیرند. سفر اینگونه آغاز میشود روشنتر از این تماشا تنها نوشتن است که مرگ را پشت در اتاق و آینه مشغول شمردن کلمات خواهد کرد!...
-
انعکاس
جمعه 25 تیر 1395 22:02
گاه یک ستاره یک ستاره گاهی میتواند حتی در کفِ یک پیالهی آب خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند ! آن وقت تو میگویی چه ...؟ میگویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه کافی نیست!؟
-
برای من دوست داشتن آخرین دلیلِ داناییست
جمعه 25 تیر 1395 22:02
برای من دوست داشتن آخرین دلیلِ داناییست اما هوا همیشه آفتابی نیست عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست و من گاهی اوقات مجبورم به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم چقدر خیالش آسوده است چقدر تحملِ سکوتش طولانیست چقدر ... نباید کسی بفهمد دل و دستِ این خستهی خراب از خوابِ زندگی میلرزد . باید تظاهر کنم حالم خوب است راحتام، راضیام،...
-
به نشانیِ شیراز
جمعه 25 تیر 1395 22:01
همیشه همین طور بوده است، کلماتِ ساده ... میآیند، زندگی میکنند و میمیرند، تا ترانهی تازهای زاده شود. همیشه همینطور بوده است، قطراتِ تشنه ... میآیند. زندگی میکنند و میمیرند، تا اَبرَکِ بنفشهپوشِ اُردیبهشتی شاید... همیشه همینطور بوده است، شاعرانِ بزرگ ... میآیند زندگی میکنند و میمیرند، تا رَدِپای گرمِ...
-
تنها مرا زمزمه کن ای ساده
جمعه 25 تیر 1395 22:00
نه من سراغ شعر میروم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به شادمانی مینگرم ریرا هرگز تا بدین پایه بیدار نبودهام از شب که گذشتیم حرفی بزن سلامنوش لیمویِ گَس ! نه من سراغ شعر میروم نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنها در تو به حیرت مینگرم ریرا هرگز تا بدین پایه عاشق نبودهام پس اگر این سکوت تکوین...
-
آسوده باش، حالم خوب است
جمعه 25 تیر 1395 22:00
دلم میخواست بهتر از اینی که هست سخن میگفتم وقتی که دور از همگان بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست آسوده باش، حالم خوب است فقط در حیرتم که از چه هوای رفتن به جائی دور هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند ! به خدا من کاری نکردهام فقط لای نامههائی به ریرا گلبرگ تازهئی...
-
سادگی را من از نهانِ یک ستاره آموختم
جمعه 25 تیر 1395 21:59
سادگی را من از نهانِ یک ستاره آموختم پیش از طلوعِ شکوفه بود شاید با یادِ یک بعداز ظهرِ قدیمی آن قدر ترانه خواندم تا تمامِ کبوترانِ جهان شاعر شدند. سادگی را من از خوابِ یک پرنده در سایهی پرندهیی دیگر آموختم. باد بوی خاصِ زیارت میداد و من گذشتهی پیش از تولدِ خویش را میدیدم. ملایکی شگفت مرا به آسمان میبُردند، یک...
-
امروز چه ساعتی هستید؟ میخواهم بیایم
جمعه 25 تیر 1395 21:58
اول ... یک جمله بگویم! راستش گاهی از شدت علاقه به زندگی حتی سنگ ها را هم می بوسم، کلمه ها را کتاب ها را آدم ها را ...! دارم دیوانه می شوم از حلول، از میل حلول در هر چه هست در هر چه نیست در هر چه که هر چه چه ...! و هی فکر می کنم ، مخصوصا به تو فکر می کنم ، آنفدر فکر می کنم که یادم می رود به چه فکر می کنم. به تو فکر می...
-
من از جادهها، کوهها، کلمات ...
جمعه 25 تیر 1395 21:57
من از جادهها، کوهها، کلمات ... من از جادهها، کوهها، کلمات از دریاها و دشنامهای بسیاری گذشتهام . (میگویند وقتی مصیبتِ ماه از حَدِ تاریکترین شبِ ناجور میگذرد، دیگر هیچ ستارهای بر مزارِ مردگانِ ما گریه نخواهد کر د). دروغ میگویند تا تو تمامِ سهمِ من از ثروتِ سپیدهدَمی کوه و جاده و دریا چیست دریا و دشنام و کلمه...
-
حالم خوب است...
جمعه 25 تیر 1395 21:56
حالم خوب است... حالم خوب است، هنوز خواب می بینم ابری می آید و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند تابستان که بیاید نمی دانم چند ساله می شوم اما صدای غریبی مرتب می خوانَدم : تو کی خواهی مرد!؟ به کوری چشم کلاغ؛ عقابها هرگز نمی میرند . مهم نیست ! تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری ! همین امروز غروب برایش دو شعر از نیما...
-
خودش آمده بود که بمیرد!
جمعه 25 تیر 1395 21:55
خودش آمده بود که بمیرد! خودش آمده بود که بمیرد نه سرانگشتانِ پیر من وُ نه دعای آب، هیچ انتظاری از علاقه به زندگی نبود . هی تو تنفسِ بی، ترانهی ناتمام، تکلمِ آخرین از خلاص ! میانِ این همه پنجره که باز است به روی باد پس من چرا، که پیالهی آبم هنوز در دستِ گریه میلرزد؟ خودش آمده بود که پَر ... که پرنده که پنجره باز بود...
-
سلام! حال همهی ما خوب است
جمعه 25 تیر 1395 21:54
سلام! حال همهی ما خوب است سلام ! حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان ! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی...
-
وقتی که تو نیستی
جمعه 25 تیر 1395 21:54
وقتی که تو نیستی وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک واژه ، یک ماه !! ... من فکر می کنم در غیاب ِ تو همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست ! همه ی ِ پنجره ها بسته است ! وقتی که تو نیستی من هم تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ... واقعا ... وقتی که تو نیستی من نمی دانم برای گم و گور شدن (!)...
-
پناه بر عشق!
جمعه 25 تیر 1395 21:53
پناه بر عشق! پناه بر عشق ! دو رکعت گریستن در آستین آسمان برای دوری از یادهای تو واجب است واجب است تا از قنوت جهان راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم !
-
نگفتمت اصلا
جمعه 25 تیر 1395 21:52
نگفتمت اصلا لزومی ندارد چیزی از چراغ و ستاره پنهان کنی برو پیاله ات را پیدا کن وقت شام است . می گویند قرار است سهمی از سایه روشن رود را به خانه بیاورند ، یعنی به اینجا بیاورند . اینجا خانة شما نیست ؟ برای من دوست داشتن آخرین دلیل دانایی است اما هوا همیشه آفتابی نیست عشق همیشه علامت رستگاری نیست و من گاهی اوقات مجبورم...
-
البته
جمعه 25 تیر 1395 21:51
البته با آنکه سالهاست اسامی آشنای بسیاری از یاد باد و از خواب خانه و از کوکجای کوچه رفته اند ، اما با این همه هنوز ما با خاطرات همان ترانه ها ی عریانمان در باد باز از خواب خانه به کوکنار کوچه می آ ئیم . به کوکنار کوچه می آئیم نامها ، نشانی ها ، آدمها و دیوارها را می نگریم ، بعد که خسته می شویم می رویم کمی آن سوتر به...
-
نشانی چهارم
جمعه 25 تیر 1395 21:49
نشانی چهارم حالا دیگر دیر است من نام کوچه های بسیاری را از یاد برده ام نشانی خانه های بسیاری را از یاد برده ام و اسامی آسان نزدیکترین کسان دریا را … ! راستی آیا به همین دلیل ساده نیست که دیگر هیچ نامه های به مقصد نمی رسد؟! نه ری را ! سالها و سالها بود که در ایستگاه راه آهن در خواب و خلوت ورودی همة شهرها کوچه ها ، جاده...
-
دستهای بسته
جمعه 25 تیر 1395 21:48
دستهای بسته تا ماه این ماهِ ولرم دوگانه دیوانهی من است ترسی ندارم که رخساره در لمس قرینهی لغزانش نهان کنم اما وای که اگر باد از این رازِ سربسته بویی بُرده باشد پرندگانِ حکایتِ عامالفیل سنگسارمان خواهند کرد. هی تراشیدهی باد و بلور، لیموی گَس مگر مَنَت به ترانه تمام کنم ورنه کو برگزیدهای که شاعرتر از این تشنهی...
-
فرستادهی آخرین آوازِ آدمی
جمعه 25 تیر 1395 21:47
فرستادهی آخرین آوازِ آدمی خیلی زود که برگردی باز برای بیتو ماندنِ من هزارهایست که پُر شکوفهترین کلماتِ مرا در غیابِ نور به خوابِ سایه خواهد بُرد . سفر به سلامت پرندهی دخترانه، ترانه ! تنها تو میدانی که هیچ پیشگویی از خوابگزارانِ مَحْرَمِ آسمان گُمان نخواهد برد که من از بازجُستِ بیسرانجامِ آن سفر کرده روزی به...
-
داستان یک استکان شکسته
جمعه 25 تیر 1395 21:46
داستان یک استکان شکسته حیاط شمالیِ گیلاس و گفت و گو صندلیهای ساکتِ منتظر سایهروشنِ ایوانها، میزها، پردهها صدای شُستنِ استکان رنگِ بلورِ آب، خوابِ گلاب، طعمِ شِکَر، شربتِ غلیظِ لیموی گَس برجستههای مساوی، ماه، پیراهنِ عروس، آینه، آسمان حرف و هوای زن، حوصله، زندگی ... بوی برنج، دَمدَمای پسین احتمالِ باد، بادیه،...
-
در میان من و تو فاصله هاست
پنجشنبه 24 تیر 1395 10:50
در میان من و تو فاصله هاست در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می...